ماهانماهان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

ღღ نازدار مامانش ღღ

◕‿◕

  امسال هم تولدت همزمان با ایام محرم بود برای همین یه جشن کوچولو با حضور خاله جون گرفتیم که خیلی هم خوش گذشت و عالی بود از دیدن کادو ها آنقدر ذوق زده بودی که همش میگفتی مامانی کیک و بیار دیگه با آهنگ چین چین امید جهان میرقصیدی ، و کلی ذوق میکردی الهی که همیشه گل لبخند رو لبات باشه  خاله جون برات عروسک باب اسفنجی ، من و بابایی هم لودر و قطار زندایی هم لوازم التحریر  toy story         جدیدا وقتی میخواهی بخوابی هر وسیله جدیدی که برات خریدیم رو میزاری تو رختخوابت یه شب ماشینت ،کیفت ،قطارت ،چند تا از عروسکات ، و......گذاشتی د...
13 دی 1391

❤❤ تبریک شب یلدا ❤❤

ماهانم سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت وبلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم پیشاپیش یلدا مبارک. دوستای جونــــــــــــــــــــــــــــــــــام اندوهتون را به برگ ها بسپارین تا باد پاییزی اونا را ببره آخرین لحظه های پاییزیتان پر از خش خش آرزوهای قشنگ. یلدا بر همه تون مبارک ...
30 آذر 1391

تولد عشقم , نفسم , عمرم

ماهانی من هزاران بار خدا را شکر که چنین روزی را آفرید  تا باغ جهان نظاره گر شکفتن گلی چون تو باشد روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی هستی که با بودن تو دنیا برایش زیباتر است بهانه ی زندگیم تولدت مبارک تولدت مبارک ای گل گلدون من هزار سال زنده باشی بسته به تو جون من این هدیه تولد پیشکش چشمای تو نازگل زیبای من چشام زیر پای تو . ماهان جونم ٤ساله که عطر تنت بهترین بویی که به مشامم رسیده صورت قشنگت زیباترین تابلوی زندگیم شده صدای نازت خوشترین صدای زندگیم شده بوسیدنت بهترین بوسه ...
23 آذر 1391

بیماری پشت بیماری ......

عروسی خاله جون رو در کمال شادی و خوشی سپری کردیم چون عروسی در منزل دایی جون برگزار شد تو و عرفان پیش بابایی موندی تا بازی کنی و بعد از شام اومدی , با دیدن خاله خیلی ذوق کرده بودی همش میگفتی خاله عروسی شده منم از نبودن تو استفاده کردم و حسابی هنر نمایی کردم ولی خدایی دلم برات تنگ شده بود همین که اومدی محکم پریدی بغلم ,تو عروسی اتفاق ناگواری برام پیش اومد از پله های دایی اینا افتادم خدا رحم کرد که چیزی نشد دستم و پام بشدت آسیب دید همش می اومدی و با دستهای کوچولوت منو ناز میکردی قربون دستهای ناز و مهربونت بعدش به شدت مریض شدی ,سرفه های خلط دار میکردی ؛ یه کوچولو که بهتر شدی به...
26 آبان 1391

هورررررررررررررررررررررررررا ما اومدیم

سلام سلام صد تا سلامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به همه دوست جونای عزیز و با معرفت خودم به همه نی نی های ناز و قشنگشون دلم برای همه شما حسابی تنگیده بود از همه اونایی که تو این مدت به فکر ما بودن و کلی نظر برام گذاشتن ممنونم؛ روی گل همه نی نی هاشون رو میبوسم متاسفانه مشکل خونه حسابی طول کشید ولی خوب بالاخره یه خونه خوب پیدا کردم اونم با همکاری مرد کوچولوی خونه ما ١٢ مهر نقل مکان کردیم ,تا جابه جا بشیم طول کشید اینترنت رو هم از مخابرات گرفتم خیلی راضیم الانم درگیر عروسی خواهرم هستم ؛آخر هفته عروسی خاله جون ماهانه که حسابی به گردن ماهانی حق داره . و اما اندر اخبارات اینجانب........
8 آبان 1391

بزودی میایم..........

  سلام به همه دوست جونای گلم از اینکه جویای احوال من و ماهانی هستین بی نهایت ازتون ممنونم من اینترنتم تموم شده و چون خونه رو هم میخواهیم عوض کنیم شارژش نکردم الانم با موبایل اومدم که بهتون خبر بدم که یه مدتی نیستم دلم برای همه شما تنگ میشه قول میدم زود زود بیام ...
19 مرداد 1391

یه پست کوچولو

سلام سلام الهی حال همه خوب باشه راستی نماز و روزه هاتون مقبول درگاه الهی ؛ اینجا رادیو "دل" است ، صدای مرا از عمق "قلبم" میشنوید . این یک sms نیست. یک احساس پاک است که میگوید :  دوستت دارم واما دنبال خونه گشتن همچنان به قوت خود باقی است هر جا میریم یه عیبی داره ماهانم همچنان به کار خود ادامه میده وخونه ای که بچه داره با اسباب بازیهاش شروع به بازی میکنه و به من میگه هه دقه دیده میام ...... وااااااااااااااااای توی املاک به همه چیز دست میزنی واقعا دیگه کم آوردم بیشتر اوقات بعد از ظهر میرم که بابا خونه اس و تو رو نمیبرم ولی اینقدر گریه میکنی ...
11 مرداد 1391

برای رز و هامان گلم

  انالله و انا الیه راجعون رز خوبم خبردار شدیم که پدر عزیزت به رحمت خدا رفت آرزو میکنیم که وسعت صبر خانواده ات به اندازه ی دریای غمشان باشد. با هم دعا کنیم تا خداوند بزرگ روح عزیز از دست رفته را قرین رحمت کند و خوب از این میهمان جدید پذیرایی کند. رز خوبم کاملا درکت میکنم و باهات همدردم ولی خوب مشیت خداوندی است و چاره ای جز تسلیم شدن در برابرش نیست ما رو هم در غم خود شریک بدان .......... ...
1 مرداد 1391

این روزا............

این روزا سرم خیلی شلوغه برای همین کمترمیتونم بیام نت تا برات بنویسم از کارات ؛از حرفهات ؛ یه مدت که شروع کردم به پاک کردن سبزی و فریز کردنشون  که یه بار سبزیها رو آنچنان به هم ریختی که میخواستم همه رو بریزم بیرون بعد میگی مامانی میخوام تُمت کنم به من میگی مامانی چوباش رو نریز دیده دو بار هم نعنا گرفتم و خشک کردم آخه من سبزیهای آماده بیرون رو قبول ندارم برای همین خودم دست به کار شدم دیگه حسابی خانه دار شدم  بزنم به تخته یه وقت چشم نخورم ....... بعدش هم صاحبخونه زنگ زد و تو این اوضاع و احوال اجاره خونه رو حسابی برد بالا که ما هم تصمیم گرفتیم از این خونه بلند بشیم برای همین با ماهان دوتایی ا...
26 تير 1391