اولین پست 91........
سلام به همه دوستای خوبم
نوروز رو به همه تبریک میگم
الهی سالی پر از شادی و سلامتی برای همه باشه
امیدوارم که تعطیلات به همه خوش گذشته باشه
در آخرین لحظات مسافرت به شیراز ما
تبدیل به رامسر شد اونم با خانواده همسرم که
من زیاد موافق نبودم اولا برای اینکه یه بار باهاشون رفته
بودیم و زیاد خوش نگذشته بود دوما من آب و هوای شمال رو دوست ندارم
سوما به خاطر دریا که یه بار داشتم غرق میشدم ولی نجات پیدا کردم
ولی خوب به خاطر ماهان رفتم و بدک نبود
البته روز اول استقبال خوبی ازم نکردن ولی روزهای
بعد بهتر شدن و منم از درون با خودم مبارزه کردم که اگه
سخت بگیرم خودم اذیت میشم برای همین اصلا به روی خودم نیاوردم
ماهان جونم برای اولین بار رفتی کنار دریا و وقتی
اون همه آب رو دیدی همش میگفتی مامانی ببین چگد آب
حسابی شن بازی کردی ....تله کابین رامسر هم رفتیم خیلی خیلی
شلوغ بود ...تو محوطه موسیقی زنده برگزار میشد خیلی خیلی جالب بود .....
با بابایی شهر بازی رامسر هم رفتی و کلی
بازی کردیاینقدر مشغول بازی بودی که اصلا نمیذاشتی
ازت عکس بندازم برای همین عکسهام خیلی کمه ...........
تو برگشت هم چون هوا سرد بود آتیش روشن کرده بودیم میرفتی
و چوبای خشک رو میاوردی و تو آتیش مینداختی خلاصه حسابی بازی کردی
بود دود گرفته بودی .........
اما اونجا کلاس اخلاق گذاشته بود و هر کی که میگفت
آره بهش میگفتی آره نگو بگو بله با پریناز دختر عموت خیلی دعوا
میکردین اونم دست بزنش خوب بود و فقط تو صورت میزد البته تو هم
از خودت دفاع میکردی و هولش میدادی ....داشتی در ماشین رو
می بستی به من گفتی مامانی پایَت نَمونه تو در داشتم
خیاطی میکردم گفتی مامانی لباس منو دوزیدی جدیدا
خیلی خیلی بامزه حرف میزنی من که غش میکنم
برای حرف زدن قشنگت
دوست دارم ماهانیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماهانی خوش تیپ من
ماهان دریا ندیده
ماهان شنی....
اینجا تیغ بوته ها رفته بود تو دستت
اینم هنر مامانی
اینم سفره هفت سین خونه ما