این روزا............
این روزا سرم خیلی شلوغه برای همین کمترمیتونم بیام نت
تا برات بنویسم از کارات ؛از حرفهات ؛یه مدت که شروع
کردم به پاک کردن سبزی و فریز کردنشون که یه بار
سبزیها رو آنچنان به هم ریختی که میخواستم همه
رو بریزم بیرون بعد میگی مامانی میخوام تُمت
کنم به من میگی مامانی چوباش رو نریز
دیده دو بار هم نعنا گرفتم و خشک
کردم آخه من سبزیهای آماده
بیرون رو قبول ندارم
برای همین خودم دست به کار
شدم دیگه حسابی خانه دار شدم
بزنم به تخته یه وقت چشم نخورم .......
بعدش هم صاحبخونه زنگ زد و تو این اوضاع
و احوال اجاره خونه رو حسابی برد بالا که ما هم
تصمیم گرفتیم از این خونه بلند بشیم برای همین با ماهان
دوتایی افتادیم تو کار مسکن از این املاک به اون املاک ........
تو هم یه پا اوستا شدی وقتی میریم
میگی مامانی بپرس ببین موردی داره , بگو
کوچیکه ,خوب نیست اولاش وقتی میرفتیم خونه ای
رو ببینیم فکر میکردی مهمونی میریم میری رو مبلها میشینی
میگم ماهانی بریم میگی ؛ هه دقه (یک دقیقه ) دیده میریم بعد
دستشویی جایی رو که باز میکنم میگی مامانی چگدر بو میده
یه بار هم تو املاک بودیم آقایی اومد تو
تو هم سریع گفتی مامانی این آقاهه خیلی بو
میده بعد یه آقای دیگه اومد گفتی مامانی این آقاهه
بوی خوب میده خلاصه این که بینی ات خیلی به بو حساسه
این خونه پیدا کردن هم داستانی شده حرف زدنت خیلی خوب شده
طوری که مثل بلبل حرف میزنی و همه چیز رو سوال میکنی بعضی چیزایی
که برات صرف نداره رو نمیشنوی ولی وقتی من یواش با خودم صحبت میکنم
یه دفعه بلند میگی مامانی کجا میخوای بری یا چیتار میخوای بُتُنی کتابهای
می می نی رو براممیاری و میخونی شبها با قصه خوابت میبره ؛همش
بهم میگی جیگر نازدارم وقتی هم اینو میگی بعضیها حسودیشون
میشه از خواب که بیدار میشی باید ماساژت بدم و برات
بخونم ماهان بیدار شده ؛عسلم بیدار شده ؛جیگرم
بیدار شده فعلا تا اینجا کافیه ................
دوست جون برام دعا کنین خونه خوب پیدا کنم ممنونمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم یه مدلشه دیگه
عکسهای جشن در پارک لاله
ماهان کنجکاو
پی نوشت :
سه شنبه اولین سالگرد بابای خوبمه ؛دوست ندارم دیگه تو وب ماهان از غم بنویسم
ولی خوب بابا جون ماهان رو خیلی دوست داشت ؛
و اینکه خیلی خیلی دلم براش تنگ شده برای همین گفتم
آخر پستم بنویسم که کسی ناراحت نشه .......
بايد دختر باشي تا بداني پدر لطيفترين موجود عالم است...
بايد دختر باشي تا ته دلات قرص باشد که هيچوقت
جاي دست پدر روي صورتات نخواهد افتاد مگر به نوازش!
بايد پدر باشي تا بداني دختر عزيزترين موجود عالم است...
تا پدر نباشي نميتواني درک کني دختر داشتن افتخار پدر است!!!
بايد دختر ِ پدر باشي تا احساس غرور کني...
بايد پدر-دختر باشيد تا بدانيد چه شگفتيهايي دارد اين عالم!
چه عزيز است اخم تلخ پدر و ناز دختر...
چه نازک است دل پدر که طاقت ديدن اشک دختر را ندارد...
بايد پدر-دختر باشيد تا...
پدرم، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم
فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند!!!
امشب دلم کسی رو میخواد که تا ابد هم اگه واسه دیدنش
اشک بریزم نمیاد خدا تو این روزای قشنگه تابستان چرا باید
تنها باشم؟ چرا تنهامون گذاشت؟ حکمت تو کجای این رفتن بود؟
رفتنی که فقط با حسرت و آه همراهه وای خدا اگه بود اگه
هنوزم میتونستم بابا صداش کنم چی میشد ؟
(( بابا ))آخ که چقدر دلم برای گفتن این کلمه تنگ شده .
بابای گلم اگه بود من تو این فصل قشنگ اینقدر دلتنگ نبودم.
عید ، سال نو ،بهار ، روز پدر ، روز مادر... چقدر این واژه ها
بی معنی و مسخره شدن واسم
بابا جووونم بی تو تمام روزا و فصل های سال واسم یاد آور نبودنته...
فقط همین تا کی تا کجا این نبودنت ادامه داره... من که خیلی وقته کم آوردم