◕‿◕
امسال هم تولدت همزمان با ایام محرم بود
برای همین یه جشن کوچولو با حضور خاله جون گرفتیم
که خیلی هم خوش گذشت و عالی بود
از دیدن کادو ها آنقدر ذوق زده بودی که همش میگفتی
مامانی کیک و بیار دیگه
با آهنگ چین چین امید جهان میرقصیدی ، و کلی ذوق میکردی
الهی که همیشه گل لبخند رو لبات باشه
خاله جون برات عروسک باب اسفنجی ، من و بابایی هم لودر و قطار
زندایی هم لوازم التحریر toy story
جدیدا وقتی میخواهی بخوابی هر وسیله جدیدی که برات خریدیم
رو میزاری تو رختخوابت یه شب ماشینت ،کیفت ،قطارت ،چند تا از عروسکات ،
و......گذاشتی دیگه جایی برای خودت نمونده بود تازه پتو هم
میندازی روشون میگی مامانی آخه سما میخورن
اما جای خوراکیها رو یاد گرفتی ، دیروز که من بیرون رفته بودم به
بابایی گفتی بابایی تا مامانی نیست هه ذره به من خوراکی میدی
ماهانی دیگه ..........................
یه کوچولو گلوت چرک کرده بود بردمت دکتر
گفت چون لوزه هاش بزرگه هر بادی که بهش میخوره باعث میشه
که سرما بخوره وزنت 17 کیلو و 200 گرم بود قدت هم 104
دکتر گفت عالیه شربت sanostol برات نوشت که خیلی دوست داری
به( یخچال : یشگال )(موفق :موخب)(برنده :پرنده)(نیکان :هیکان)(انتخاب :انتباخ)
میگی
به دلیل کمبود کمد یه دونه از این کمدهای آماده خریدیم
شده اسباب بازی برای تو ،یه روز دیدم نیستی همه جا رو گشتم
یه دفعه دیدم رفتی تو و زیپش رو بالا کشیدی
ای موش کوچولوی من ...............