ماهان و تولدش
امروز از تولدت میگم:اون شب من و خاله ریحانه شروع کردیم به تزیین و باد کنکها رو داشتیم نصب میکردیم تو از دیدن این همه بادکنک ذوق کرده بودی و نمیدونستی چی کار بکنی خیلی خوشت اومده بود و جیغ میزدی و می خندیدی و خلاصه روز تولدت رسید لباسهای خوشگلت رو تنت کردم و وقتی اهنگ گذاشتم شروع کردی به نانای کردن بعد وقتی کیک رو آوردم خیلی خوشحال بودی و هش میگفتی تولد تولد . بعد شمعها رو که گذاشتم آنقدر ذوق کردی و سریع اونا رو فوت کردی . خلاصه خیلی روز خوبی بود اما بابا جون و عزیز نتونستن بین آخه بیمارستان بودن تولد پارسالت بابا جون برات آهنگ کالسکه چی و کوچه رو خوند و تو خیلی این آهنگ رو دوست داری . الهی قربونت برم شیرین مامان .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی