حال و هوای این روزا
اینروزا حسابی مشغول شدم و از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجم
وقتی عمویم رو میبینم یاد بابام می افتم آخه خیلی مهربونه آخه بوی
تن بابام و میده با دیدن و حرف زدن باهاش احساس کمبود
نمی کنم زن عمویم از اون بهتر هر چیزی رو که میبینم
و خوشم میاد برام میگیره برای ماهان خیلی چیزا
خریده مثل مادر برام دلسوزی میکنه میگه برای
فریزرت دیگه هیچی نگیر من همه رو برات
درست میکنم برادرم هم گفته تا
من هستم غصه نخورین ....
از اینکه ١٣ سال به خاطر
نامادریم از برادر و
عمویم دور بودم
خیلی
ناراحتم ولی
تصمیم گرفتم
از این به بعد رو با
اونا خوش باشم ماهانی
خیلی خوب تونسته خودشو تو دل
عمو و زن عمویم جا کنه خونه شون که
هستیم از گل نازکتر بهش نمیگن حسابی اونجا آزاده
چیزایی که تو خونه بهش نمیدم مثل شکلات رو اونجا حسابی
میخوره عمویم حسابی باهاش بازی میکنه و ماهان اینقدر که دوستش
داره بهش میگه عموی من .....اینطوری ماهان کمبود پدربزرگهاشو حس نمیکنه
خدایا از اینکه این خوشی رو تو زندگی بهم دادی ازت ممنونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
با ماهانی رفته بودم کفش بخرم یه
دفعه گفت ببین من تبش ندارم
باباجی پول بده
تبش بحر
برای تختش ملافه بن تن گرفتم
همش میگه دستت درد نتنه هاااااااااااا
آره بابا پسرم با ادبــــــــــــــــــــــــــــه
حالا چند هنر نمایی از مامانی
اینم نگاتیوهای ماهانی
فیلم جدید ماهانی روی پرده سینما