بی حوصله بودن مامانی ........
گاهی دلم می خواهد
از همه فرارکنم
بروم به آنجا که هیچ کجا نیست
و دو دستی ، تنهایی ام را بچسبم
و قلم و کاغذم را
و بنویسم از تنهایی
از عشق برای دلم
شاید کمی آرام گیرد...
سلام به همه دوستای خوب و مهربونم
مدتی میشه که حس نوشتن ندارم و اصلا سراغ
نت نمی اومدم هر چی که به سال جدید نزدیک میشه
بدتر میشم دوست ندارم که عید بیاد ولی مگه میشه که زمان
رو متوقف کنم ای کاش میشد ........چطوری سال جدید رو بدون حضور
پدرم شروع کنم ،چطور جای خالیشو ببینم ،هر وقت میرم پیش زن بابام ماهان
قاب عکس بابام رو بر میداره و بوسش میکنه و میگه خدا بابا جونو بیامرزه
هر چی که میگذره نبود پدرم رو بیشتر احساس میکنم هر چی که
میگذره بیشتر دلتنگش میشم ، با دیدن عکسش اشکام سرازیر
میشه دلم خیلی خیلی گرفته از دست همه از دست
اونایی که به ظاهردم از دوست داشتن میزنن
ولی در پس این چهره خوب نقابی زشت
و کریه به صورتشون زدن ....
دلم دست نوازشگر و پر محبت بابام رو میخواد
دلم حرفای خوب و دلنشینش رو میخواد
دلم کلام تسکین دهنده اش رو میخواد
دلم نگاه پر از مهرش رو میخواد
دلم................
بابایی .........
دلم خیلی خیلی برات تنگ شده .....
دلم برای دیدن چشمای قشنگت ،
بو کردن عطر تنت ،
نوازش کردن دستت ،
صدای مهربونت تنگ شده
نزدیک 8 ماه که ندیدمت و به
همین اندازه منم داغون تر و افسرده تر شدم
بابایی
چرا کسی به نگفت
که از تو دور میشوم تو نیستی
و من از جور روزگار خاموش و بی کس
میشوم را کسی به من نگفت بدون خنده های
گرم و دلنشین تو تمام هستی ام تباه میشود چرا
کسی به نگفت دلم برای دیدنت تنگ میشود
تو را به خاطر خدا ! بگو چرا ؟؟
چرا کسی به نگفت ............
دلم از دست خیلی ها شکسته ،
مخصوصا مادر همسرم .........
همه اونایی که منو ناراحت کردن رو به خدا سپردم
بالاخره اون بالا کسی هست که با دیدن اشک
یتیم ناراحت بشه کسی هست که به فکر
بنده هاش باشه کسی هست که درد
دلمون رو گوش کنه و از شنیدنش
خسته نشه کسی هست که
دست محبتش رو بدون
هیچ منتی به سرمون
بکشه...............
دوستای خوبم اگه ناراحتتون کردم منو ببخشید
قصد ناراحت کردن شما رو نداشتم واقعا
دلم گرفته بود ولی با نوشتن یه کم
آروم شدم و حالا میتونم پست
جدیدم رو با آرامش
بنویسم ..........
پس تا پست جدید خدا نگهدار