مسافرت غیر منتظره
با سلام به همه دوست جونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام
و تشکر فراوون از اینکه به فکر ما بودین .......
حتما به تک تک دوستای خوبم سر میزنم ....
من و ماهانی به طور غیر منتظره به منزل خواهرانم در قزوین رفتیم
ماهان و پریا به هم خیلی خوب بودن بازی میکرده
گهگاهی هم سر اسباب بازی دعوا میکردن اونجا رفتیم
پارک الغدیر که جای خیلی قشنگی بود .........
همینطور به قول ماهان به سرزمین تهرانی(سحر آمیز) رفتیم ....
خیلی خوش گذشت و حسابی ماهان بازی کرد ...
اما با عرفان پسر خواهر دیگه ام آبشون توی جوب نمیرفت
و مدام با هم دعوا میکردن وقتی عرفان و میزد ؛عرفان
سرش داد میزد ماهانم میترسید و میومد پشت من قایم میشد
بعد میگفت مامانی من گم شدم ........
حالا عکسارو حتما براتون میزارم ..........
تا رسیدیم خونه هنوز عرقمون خشک نشده ماهان تا چشم منو دور دید
قیچی فلزی کوچولوش و پیدا کرد و رفته بود تو اتاق و داشت
کاغذا رو قیچی میکرد اگه دیر رسیده بودم رو تختی
سوراخ سوراخ شده بود یه بار هم از فرصت استفاده کرده بود
و جای اسباب بازیهاشو سوراخ سوراخ کرده بود
بازم یه کار جدید ..........
ماهان جونم عاشق شیطونیهاتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
پی نوشت :
١٥ شهریور تولد باباجی
قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست
با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای
ما بمان و بدان که عاشقانه دوستت داریم
تولدت مبارک
چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر که
دنیای من و ماهان شدی
عزیزم تولدت مبارک . . .