وقتی ماهانی دختر میشود
چند روز پیش میخواستیم بریم بیرون اومدم شالمو
سر کنم دیدم ماهانی سرش کرده خیلی بامزه شده بود
منم درست سرش کردم و ازش عکسی به یادگار انداختم تا
بزرگ شد ببینه به نظر من اونقدر ها هم زشت نیست یعنی اگه دختر
هم میشد رو دستم نمی موند .....
و اما..........
رفته بودیم بانک از شانس من هیچ کس نبود
ماهان رفت سراغ دستگاه نوبت دهی و دکمه اونو فشار داد
و کاغذش رو هم برای من آورد ....
منم مشغول کارم شدم دوباره رفت و فشار داد ...
چندین بار این کار رو کرد از خجالت داشتم آب میشدم
آخر رئیس بانک بهش یه شکلات داد ....تا شکلات رو
دید دست از کارش برداشت منم سریع دستش رو گرفتم
و اومدیم بیرون.... از هولم سبدی که برای
اسباب بازیهای ماهانی گرفته بودم را تو بانک جا گذاشتم
اومدم خونه ماهانی سرگرم بازی بود سریع رفتم تا بگیرمش
وقتی اومدم دیدم ماهانی داره گریه میکنه بغلش کردم ...
گریه میکرد و میگفت من تها موندم من جریه(گریه) کردم
قربون دل نازکش برم من
فدای چشمای پر از اشکش بشم من
پی نوشت : اینروزا خیلی خوشحالم چون بعد از ١٣ سال
برادر و عمو و خانواده اش را دیدم دلم خیلی براشون تنگ شده بود
برای همین کم میام نت .....
اینم چند تا عکس از ماهانی
ماهانی و دختر خاله اش (پریا)
حالا ماهان و مامانیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی