ماهانماهان، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

ღღ نازدار مامانش ღღ

ماجرای چسب زخم

        دیروز انگشتم برید و منم روش چسب         زخم زدم ماهانی لالا کرده بود وقتی بیدار         شد اومد دستم گرفت  که منو ببره پیش           خودش یه دفعه انگشت منو دید همونجوری         عقب عقب رفت حسابی از چسب زخم ترسیده بود   منم یه کم سر به سرش گذاشتم هی انگشتمو نشونش میدادم  فرار میکرد و طرف من نمیومد کلی خندیدم .........            خیلی برام جالب بو...
21 خرداد 1390

خاطرات سفر به اصفهان

         سلام به همه دوست جونام از لطف و محبت همه دوست جونایی که تو این مدت جویای حال من و ماهان شدن یه دنیا ممنونم    ما با خاله پروانه رفتیم اصفهان شهر قشنگ و بزرگیه ، جاهای دیدنی زیادی هم داره خیلی خوب بود بقدری شلوغ بود که هتل بزور گیر آوردیم ماهانی خیلی شیطونی کردی بطوری که دیگه کم آورده بودم و از مسافرت پشیمون شده بودم مدام با پریا دعوا میکردین   گاهی خوب بودین گاهی بد تومیدون نقش جهان وقتی درشکه و اسبا رو دیدی خیلی ذوق زده شده بودی   وقتی سوار شدی همش جیغ میزدی و میخندیدی   *تا وقتی بغلم بودی میتونستم...
17 خرداد 1390

مسافرت

        من و ماهان برای تعطیلات داریم میریم        اصفهان وقتی برگشتیم  با عکسا و خاطرات جدید میایم.......... و به تمام دوست جونام سر میزنم...            الهی این تعطیلات به همه خوش بگذره              ...
12 خرداد 1390

مادر

خداوندا زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن ، که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من از دست داده است ...                   مادرم دوستت دارم               امضا پسر کله پوک و ایضا" کله شق شما که بالای                                لبش سبز شده ... ...
3 خرداد 1390

داستان خراش

    چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.  مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.  مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد .پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.  تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می  کشید ولی عشق مادر به آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صد...
31 ارديبهشت 1390

یه دعای زیبا....

 از خدا خواستم عادت‌های زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود: خودت بايد آنها را رها کنی.  از او خواستم به من صبر عطا کند. فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نيست، آموختنی است  گفتم: مرا خوشبخت کن. فرمود: «نعمت» از من، خوشبخت شدن از تو.  از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند. فرمود: رنج از دلبستگی‌های دنيايی جدا و به من نزديکترت می‌کند  از او خواستم روحم را رشد دهد. فرمود: نه، تو خودت بايد رشد کنی. من فقط شاخ و برگ اضافی‌ات را هرس می‌کنم تا بارور شوی. پروردگارا تواناییم ده تا بتوانم تغییر دهم آنچه را که م...
30 ارديبهشت 1390

از شیر گرفتن ماهان

 امروز که اینو مینویسم یک هفته میشه که به ماهان دیگه شیر نمیدم خیلی برام سخته وقتی میاد و میگه (ممو) من میگم اه اه بعد یه نگاه میکنه و میره شبا خیلی سخته چون چند بار تا صبح شیر میخورد حالا همش پا میکوبه . خیلی دل نازک شده و زود گریه میکنه   وقتی دارم کار میکنم میاد دست منو میگیره و میگه بشین اونوقت میاد و تو بغلم میشینه و نمیزاره بلند شم. به دکترش که گفتم گفت:بچه ها رو وقتی از شیر میگیرن فکر میکنن دیگه دوستشون نداریم چون یه چیزی که بهش وابسته بوده ازش گرفتیم . حالا بیشتر از قبل بغلش میکنم و نوازشش میکنم باهاش بازی میکنم تا احساس کمبود نکنه ولی واقعا برای مادر سخته ببینه عزیز دلش چیزی میخواد ولی نمیتونه بهش بده . ...
29 ارديبهشت 1390