˙·٠•● کارمندکوچولوی شرکت کاله ●•٠·
چند روز پیش با ماهانی رفتیم
شرکت کاله تا چیزی رو به باباجی بدیم
باباجی وقتی از اتاقش اومد پایین ماهانی پریید
بغلش و مدام میگفت منو ببر پیش دوست باباجی خلاصه
ماهانی رفت بالا و اونجا حسابی دل دوستان باباجی رو با بوسهایی
که براشون فرستاده بود برده بود .......
تازه یکی از دوستان باباجی وقتی داشته صحبت میکرده
گفته آره ماهانی هم بهش گفته آره نگو بگو بله
خلاصه اونجا کلاس ادب راه انداخته بوده....
نقاشی کشیده ، بن تن شده ، باز لایتر شده
با هتاماش (هواپیما) روی میزها مانور داده و .....
چند تا عکس هم دوستهای باباجی ازش گرفتن که در ادامه میزارم.....
و اما دیروز داشتم پیراشکی
درست میکردم که ماهانی هم اومد
کمکم کنه با وردنه خمیر رو باز میکرد و
میداد به من ،دو ساعت شد که با خمیرها بازی
کرد و از بازی کردن کلی لذت برد پیراشکیها هم خیلی
خوشمزه شده بود آخه ماهانی درست کرده بود ....
با ماهانی داشتم تفنگ بازی میکردم
که یهو تفنگ رو گرفت طرف من و گفت مامانی
الان میزنمت تا مورد بشی من از خنده دیگه نتونستم
بازی کنم طرز گفتنش برام خیلی جالب بود ....
رفته سراغ لوازم آرایش من و رژی
که تازه خریده بودم رو برداشته بود تازه
پشت مبل هم قایم شده بود فکر کنم حدس
بزنین که چی شده ..... میاد کیف لوازم آرایشم و
بر میداره و دونه دونه نشون میده و میگه اسم این چیه
برای ماهانم....
زیبایی مثل گلی، اما هنوز غنچه ای!
تو مثل گل پژمرده نمی شوی و همیشه همان
گلی که بودی باقی می مانی.
عطر و بویت مرا دیوانه می کند و عاشق.
در بین تمام گلها خوش بوترین و زیباترین گل تویی
غنچه ای هستی که با روییدنت در باغچه قلبم،
قلبم را پر از مهر و محبتت کرده ای.
با مهر و محبتم تو را که تنها غنچه باغچه قلبم
هستی سیراب میکنم و در برابر طوفان
بی محبتی و بی مهری از تو محافظت می کنم
و سالها و روزها به انتظارت می نشینم تا تبدیل به گلی شوی
به پاکی چشمانت قسم دوستت دارم.
به خدا خیلی دوستت دارم .
تو همه وجود من ، زندگی ام و تمام هستی منی آری تو دنیای منی.