ماهانماهان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

ღღ نازدار مامانش ღღ

صدای ماهانی

  تو این چند روزه ماهان خیلی اذیت شد وقتی من گریه میکردم      دستمال میاورد  اشکهامو پاک میکرد و میگفت گریه نکن مامانی ...         قربون پسر دل نازکم برم من  دیروز بهش گفتم که بگو من همتونو دوست دارم ماهانی هم خیلی خوشگل اینو گفت.......... این گلها رو ماهانی تقدیم میکنه به همه دوستانی که تو این مدت ما رو تنها نذاشتن و با ما همدردی کردن  به قول ماهان من همتون دوس دارم     ...
24 مرداد 1390

تولد یه فرشته

                                                           گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند  بهترین و زیباترین هدیه اش را به شما داد   با آرزوی فرداهایی روشن تبریک صمیمانه مرا پذیرا باشید    تولد فرشته کوچکتان مبارک هوررررررررررررررررررررا  ابوالفضل جون بدنیا اومد در ضمن دوستان در وبلاگ...
20 مرداد 1390

اندر احوالات ماهانی

 امروز یه کم از کارای ماهانی میگم : دیروز وسایل دکتری براش خریدم به من میگه مامانی (بتاب) بعد گوشی رو میزاره رو شکمم .... میره گوشی تلفن و برمیداره مثلا زنگ میزنه به دکتر میگه:(آ دکتر مامانی دلش درد کنه )   اسم سوپری محله ما علی آقاست ماهانم اسمشو یاد گرفته هر چی که میخواد میگه :(اینو بخر از علی گا بخر ) تازه فکر میکنه علی آقا همه چی داره مثلا به باباجی میگه ( چرخ بخر از علی گا بخر ) (نون بخر از علی گا بخر ) حالا اگه چیزی خواستین از علی گا براتون میگیرم....     خلاصه داستانی شده .......... صبحها که از خواب بیدار میشه کیفشو برمید...
19 مرداد 1390

تولدت مبارک گیسو جووووووووووووووووون

  هورررررررررررررررررررررررررا             گیسو جون بدنیا اومد مونا جونم تولد نازنين ترين و اهورايی ترين ارمغان زندگیتان را تبريک ميگویم.. بهترين آرزوها رو برای شما و نوزداتان دارم قدم نو رسیده مبارک ...
19 مرداد 1390

بازم شیطونی......

دیشب با باباجی و ماهانی رفتیم بیرون تا غذا بخوریم ماهانی باز شروع کرده بود و شیطونی میکرد     تو لیوان براش آب ریخته بودم یه نی بلند گذاشته بود توش  آب میخورد نی همش می افتاد زمین و یه دونه دیگه براش میذاشتم زیر میز پر نی شده بود بعد چون بیرون نشسته بودیم مدام رژه میرفت     خلاصه نفهمیدیم چی خوردیم منم حسابی عصبی و کم حوصله شدم        برای همین طاقت شیطونیهاش و نداشتم آخه دست خودم نیست دیگه.............    عسل مامان : مامانی رو ببخش برای کم حوصلگی هاش مامانی رو ببخش برای ناراحتی هاش...
16 مرداد 1390

تولد پرهام جوووووووون

امروز تولد یکی از بهترین باباهای وبلاگی و پسر نازش پرهام جونه من و ماهان از همین جا به بابا محسن که همیشه به همه لطف دارن و پرهام عزیزم تبریک میگیم ...      تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن   ...
16 مرداد 1390

بستنی خوردن

              سلام به همه دوست جونام ممنونم که احوالپرسی میکنین و به یادم هستین راستش این چند روزه حس نوشتن نداشتم فقط دوست داشتم بشینم وکسی کاری با من نداشته باشه ولی مگه ماهانی میزاره که تو خودم باشم پس باز اوووووووووووومدم تا بنویسم یه دنیا از محبت تک تک شما سپاسگزارم ..........   دیروز ماهانی خواب بود    منم یه بستنی شکلاتی برداشتم   گفتم تا بیدار نشده دلی از عزا دربیارم   تازه شروع کرده بودم به خوردن که عسل مامان بیدار شد یه کم به من نگاه نگاه کرد .....  به یهو انگار...
11 مرداد 1390

به یاد پدر

سایه ای بود و پناهی بود و نیست شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست سخت دلتنگم ،  کسی چون من مباد سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد آن گنج نهان در دل خانه پدرم بود هم تاج سرم بود، هم بال و پرم بود هر جا كه ز من نام و نشاني طلبيدند آوازه نامش سند معتبرم بود دوست دارم این پست و به پدرم تقدیم کنم .... بابای خوبم خیلی زود بود که از پیش ما بری آخه نگفتی ما که مادر نداریم بی پدری رو چطوری تحمل کنیم بابای مهربونم باورم نمیشه دیگه نیستی دلم برای دیدن چشمهای قشنگت تنگ شده است دلتنگی هایم همیشگیست اشکهای روی گونه ام تمام نشدنی نیست آنقدر اشک ریخته ام که دیگر همه جا را خیس میبینم ، آنق...
4 مرداد 1390

بی پدر شدن

دوستان ......... پدرم , مونسم ,همدمم, غمخوارم رفت دیگه یتیم شدم بی مادر که بودم بی پدر هم شدم....... خواهش میکنم برای آمرزش روحش دعا کنین......... ...
28 تير 1390