آخرین روزای سال 90.........
من روزای آخر سال رو خیلی خیلی دوست دارم همه تو جنب و جوشن که کارهاشون رو تموم کنن خدایی روزای قشنگیه ....... و اما بعد از قرنی ما هم صاحب ماشین شدیم و ماهانی حسابی ذوق میکرد انشاالله اگر خدا بخواد میریم شیراز سفره هفت سین منو امسال سمانه جون (زن داداشم ) درست میکنه جا داره حسابی ازش تشکر کنم و اما چهارشنبه سوری سه تایی رفتیم تا سر کوچه وای چه خبر بود انگار که جنگ شده بود از هر طرف یه صدایی میومد البته اشتباه کردیم خیلی خیلی خطرناک بود ماهان یه کم از صداها می ترسید ولی از آتیش و آبشار و چیزای دیگه که اسمشون رو نمیدونم خوشش اومده بود و میخندید ........ بیا ...
نویسنده :
مامان
16:12